جدول جو
جدول جو

معنی غضب راندن - جستجوی لغت در جدول جو

غضب راندن
(دَ دَ)
خشم گرفتن. غضب کردن. خشم آوردن. غضبناک شدن. رجوع به غضب شود
لغت نامه دهخدا
غضب راندن
غضب کردن: دپستنیدن خشم گرفتن تفسیدن تفس کردن من با آن گوهر بزرگ ابدی لا یزالی تفس کردم و تندی خشم گرفتن غضب کردن خشمگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غضب راندن بر کسی
تصویر غضب راندن بر کسی
خشم و تندی نشان دادن بر او
فرهنگ فارسی عمید
(دُ دَ)
غرض رانی. غرض ورزیدن. باغرض بودن. سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن باکسی. به کار بردن غرض در کارها. رجوع به غرض شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ / رِ دَ)
به غلط سخن گفتن:
کجا پیش پیرای پیر کهن
غلط رانده بود از درستی سخن.
نظامی.
بی غلط راندن اجتهادی نیست
بر غلط خواندن اعتمادی نیست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقب راندن
تصویر عقب راندن
خنجیدن پس راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرض راندن
تصویر غرض راندن
غرض ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط راندن
تصویر غلط راندن
بغلط سخن گفتن خطا گفتن
فرهنگ لغت هوشیار